کیانکیان، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

کیان زیبایی زندگی ام

آغاز 7 ماهگی

سلام عسل مامان زندگی من، امید من، همه عشق و محبت من کیانم امروز که دارم این مطلب رو مینویسم خیلی دلم گرفته، خیلی تنهام مامان جون. این روزا احتیاج بیشتری به محبت و توجه دارم ولی نیازم برآورده نمی شه خیلی سخته که هیشکی اونجور که میخوای درکت نکنه. ولی این روزا رو به عشق اومدن تو تحمل می کنم فقط به خاطر تو این لحظات سخت رو میگذرونم فرشته مامان. وقتی با لگد زدنات دنیامو آروم می کنی و به من میگی مامان جون اگه دلت گرفته من که هستم واسه چی ناراحتی؟؟ و من با هر لگد تو خنده روی لبهام میاد و یادم میره که چقدر غمگین بودم... عزیزکم امروز تو وارد 7 ماهگی میشی یعنی 25 هفته و 5 روز رو تموم کردی و 6 ماهگی رو با سلامتی پشت سر گذاشتیم. خیلی خوشحالم ...
7 تير 1393

اولین حرکت عسل مامان

قشنگم از روزی که تو اومدی تو دل مامان، هر لحظه منتظر یه نشونه از تو هستم تا وجودت رو بیشتر و ملموس تر بهم نشون بده، از اونجایی که بیشتر دوستام و خواهرم حرکت جوجشون رو تو ۳ ماهگی احساس کردن مامانی هم چشم انتظار یه حرکت از تو بود ولی هیچ چیزی احساس نمیکردم، هر روز دستمو میزاشتم رو دلم و کلی تمرکز میکردم ولی هیچ حرکتی متوجه نمیشدم، ۴ ماهه شدم و همچنان این کار تکرار میشد ولی خبری از شما نانازی مامان نبود، ۵ ماهم شد و دیگه بی طاقت شدم و بازم خبری نبود تا اینکه اواسط ۵ ماهگی یه شب وقتی نشسته بودم و در حال تماشای تلویزیون بودم یه هو چند ضربه کوچولو مثل کسی که داره در میزنه متوجه شدم، واااای خدا خودش بود، عشق مامان ندا داشت تکون میخورد، خیلی احساس...
20 خرداد 1393

بهترین موسیقی دنیا

کیان مامان   از وقتی که میدونستم تو اومدی تو دل مامانی دنیام یه شکل دیگه شده، خیلی خوبه حس کنی یکی از وجود خودت شکل میگیره، از وجود خودت تغذیه میکنه و هر روز داره بزرگ و بزرگ تر میشه، از یه نطفه کوچک تبدیل به یه جنین میشه، هر روز تغییرات بدنتو میبینی و به جای ناراحتی از اینکه داری هر لحظه چاق تر میشی، خوشحالی که میتونی از این هدیه ای که خدا بهت داده با تمام وجود نگهداری کنی، غذا میخوری به عشق کوچولوت، راه میری میخوابی نفسسس میکشی به عشق کوچولوت و با تمام حالتهای بدی که به خاطر تغییر هورمون ها در بدنت رخ میده و باعث ویار، حساس تر شدن، زود رنج تر شدن و پر توقع تر شدنت میشه ولی باز خوشحالی و این خوشحالی با هیچ چیز دیگه ای قاب...
2 خرداد 1393

هدیه الهی

**عزیزترینم کیانمهرم **   روزی که بشارت آمدنت لحظه لحظه زندگی ام را زیباتر کرد، روزی که فهمیدم فرزندم در وجودم در حال شکل گیری است، تمام ناامیدی هایم به یک لحظه تبدیل به امید و سرشار از هیجان شد. ..   من جنینی را در دل داشتم که هر لحظه آرزوی آمدنش را می کردم و خدا در روز 20 بهمن سال 1392 این آرزوی من را برآورده کرد  و این هدیه قشنگ رو به من و عشقم داد تا همیشه یادمان باشد عشق قشنگی که بینمان هست را کسی به وجود آورده که این فرشته کوچک را و هر لحظه شاکر و سپاسگذار این همه لطف و بزرگی اش باشیم...   خدایا هیچ کس را از این هدیه الهی بی نصیب نکن الهی آمین...     ...
1 خرداد 1393

یه روز خیلی بد و خیلی خوب

فرشته ناز مامان میخوام از روزی بگم که هم خیلی بد بود هم خیلی خوب 12 هفته بودی که دکترم برام آزمایش و سونو ان تی داد و قرار شد تا آخر 13 هفتگی انجام بدم، من و بابایی رفتیم پیش رادیولوژیست که سونو رو انجام بدیم، هر لحظه دلم میخواست بدونم جنسیت عزیز دل مامان چیه، بعد از اینکه دکتر کارش تموم شد ازش پرسیدم جنسیتش چیه که گفت معلوم نیست، خیلی ضد حال خوردم چون دوستام تو 12 هفتگی دکترشون جنسیت رو بهشون گفته بود ولی دکتر من بهم نگفت، در آخر هم بهم گفت 2 تا مشکل داری یکی اینکه جفتت پایینه و دیگری اینکه طول گردنه رحمت کوتاهه و اگه تا 3 هفته دیگه درست نشه باید سرکولاژ بشی. خیلی ترسیدم هر چند گفت جای نگرانی وجود نداره ولی من دیگه نمی فهمیدم...
3 ارديبهشت 1393