4 روز تا آمدنت
من و جوجه حالمون خوبه، سعی میکنیم این روزا بیشتر استراحت کنیم چون دل مامان درد میکنه یه کم.
امروز مامان مریم و مادرجون و صبا جون از اصفهان اومدن پیشمون و من و بابایی خیلی خوشحال شدیم از اومدنشون. امروز هم باید میرفتیم واسه چکاپ آخر و نوار قلب. این بار هم همه چی خوببود و خانوم دکتر نامه داد واسه بیمارستان و گفت روز قبلش باید برید کارای پذیرش رو انجام بدین. تاریخ رو هم واسه 30 شهریور قطعی کرد.
شب من و بابایی اسمی که برات در نظر گرفته بودیم و اسم های پیشنهادی رو به همه گفتیم و هر کسی یه کدومشو پسندید ولی اسمی که از اول تو دل من و بابایی نشست کیان و کیانمهر بود ولی چون جیگر مامانی تو مهر به دنیا نمیاد همون کیان رو انتخاب کردیم. مامان مریم اسم ماهان رو دوست داشت ولی کیان بیشتر به دل من و بابایی نشست.
کیان یعنی پادشاهان، سلاطین یعنی پادشاه قلب من
کیانم دل تو دلم نیست تا صورت ماهتو ببینم مامانی.