اولین حرکت عسل مامان
قشنگم از روزی که تو اومدی تو دل مامان، هر لحظه منتظر یه نشونه از تو هستم تا وجودت رو بیشتر و ملموس تر بهم نشون بده، از اونجایی که بیشتر دوستام و خواهرم حرکت جوجشون رو تو ۳ ماهگی احساس کردن مامانی هم چشم انتظار یه حرکت از تو بود ولی هیچ چیزی احساس نمیکردم، هر روز دستمو میزاشتم رو دلم و کلی تمرکز میکردم ولی هیچ حرکتی متوجه نمیشدم، ۴ ماهه شدم و همچنان این کار تکرار میشد ولی خبری از شما نانازی مامان نبود، ۵ ماهم شد و دیگه بی طاقت شدم و بازم خبری نبود تا اینکه اواسط ۵ ماهگی یه شب وقتی نشسته بودم و در حال تماشای تلویزیون بودم یه هو چند ضربه کوچولو مثل کسی که داره در میزنه متوجه شدم، واااای خدا خودش بود، عشق مامان ندا داشت تکون میخورد، خیلی احساس...
نویسنده :
مامان و بابا
23:24